با نهایت تاثر و تاسف درگذشت پدر شهید و هنرمند پیشکسوت عرصه تئاتر و سینما، استاد مرحوم حاج قربان دردی مدنی را به مردم شهیدپرور و قدرشناس شهرستان آق قلا و استان گلستان تسلیت عرض نموده، برای آن مرحوم رحمت و مغفرت واسعه و برای بازماندگان صبر و شکیبائی را از درگاه احدیت خواستاریم.
پایگاه اطلاع رسانی دانشجویان ترکمن
TurkmenStudents.com
یادداشتی در رثای حاج قرباندوردی مدنی هنرمند پیشکسوت ترکمن صحرا
هنوز از وفات حاج مراد دوردی قاضی و جلال سوقی زمان زیادی نگذشته بود که ترکمن صحر در ماتمی دیگر فرو رفت و در فقدان یکی از فرزندان برومندش به سوگ نشست. ظهرگاه چهارمین روز آخرین فصل سال ۹۶ بود که چراغ پرفروغ عمر ۸۰ ساله حاج قرباندوردی مدنی خاموش شد. خبری که مرا با خود برد و تاثر و تالمی عمیق در وجودم ایجاد نمود و بانگ رحیل را به صدا در آورد و یادآور این شعر مختومقلی بود :
مختومقلی بو دنیانین دولتین
گلن گؤرر- چکر اولوم محنتین
مدام یؤرودرلر اجل شربتین
بو شربتدن هیچ کیم داتمایین قالماز
قرباندوردی مدنی پس از هشت دهه لحظات تلخ و شیرین، سرانجام در حالیکه زمزمه شهادتین بر زبان و قلبش جاری بود در حالت خوف و رجاء با امید به رحمت بی پایان الهی دعوت حق را لبیک گفت. شخصیتی هنرمند که یکی از سرمایه های فرهنگ و هنر آاین دیار پر استعداد بشمار می رفت. حیات پر فراز و نشیب این مرد نکونام به دو دوره مهم تقسیم می شود. دو نیمه متفاوت و درس آموز. ولی حاج مدنی در دو دوره زندگی اش فردی مؤثر و مفید بود و این نکته ای است بس مهم .
دوره اول حیاتش قبل از ۴۰ سالگی بود یعنی دوران قبل ازانقلاب و نیمه دوم حیاتش نیز پس از ۴۰ سالگی است. یعنی ایام پس از انقلاب . عدد ۴۰ برای ابنای بشر یک مرز محسوب میشود. حد کمال یا زوال. مرز سقوط یا صعود. در دوره اول حیاتش اهل بزم و طرب بود. در رادیو گرگان که آن روزها رسانه اول ترکمنها به حساب می آمد فعالیتی مستمر داشت. آواز می خواند. تئاتر و نمایش بازی می کرد. در مجالس مختلف حضوری پررنگ داشت . هنوز ترانه شیرین ” گلینگ دوستلار توییما ” با صدای جذاب قرباندوردی مدنی در ذهن و گوش دوستداران موسیقی طنین انداز است. در آن ایام زینت بخش محافل بود. حضورش شادی افزا و دلگرم کننده . رویدادهایی در آن روزگار به جامعه حلاوت ، همدلی و آرامش می بخشید. چیری که امروزه کمرنگ شده است. راهی سترگ که بعدها به همت هنرمندانی خودجوش چون امان محمد میلادی ( مدرک )، جبار یارعلی ، عطا کر و . . . ادامه یافت.
نیمه دوم حیات قرباندوردی مدنی مربوط به پس از دهه ۶۰ است. دوره ای سخت و جنگ زده. ایامی که جگرگوشه اش مراد گلدی در راه وطن جام شهادت را نوشید . حادثه ای حماسی که شاعر صحرا ستار سوقی در رثایش چکامه ای جانسوز سرود که با نوای آسمانی دردی طریک جاودانه شد. در نیمه دوم زندگی اش دو بار به سرزمین پیامبر علم و رحمت قدم گذاشت. با هر قدمش نام پدرعزیزش را به خاطر می آورد و برای شادی روحش دعا می کرد. در آن روزها ی سراسر معنوی مشیت الهی بر این استوار شد که حاج مدنی در حادثه خونین مکه که به فاجعه منا شباهت داشت در امان بماند. این سفر روحانی انقلابی عظیم در درونش ایجاد نمود. مطربی را کنار گذاشت. جامه شریعت پوشید و صوفی وار به تشرع پیوست. از آن پس اهل دستار و تسبیح و سجاده شد ولی با هنر قهر نکرد و از اجتماع دل نبرید.
در دو دوره حیاتش جامه والای هنر را کنار نگذاشت. به ارزش هنر واقف بود. بر این باور بود که : ” هنر برتر از گوهر آمد پدید “. هنر جامعه را تعالی می بخشد. بسان چارلی چاپلین اسطوره عالم سینما، هنر ذاتا در وجودش نهفته بود. در خون و رگهایش گوهر هنر جاری و ساری بود. در نمایش ” تلافی ” به کارگردانی حاجی محمد ایری بازی کرد. در فیلم معروف شیلات که بین ترکمنها به خوجه محمد مشهور است ایفای نقش داشت. در تئاتر بین المللی مختومقلی به کارگردانی استاد موسی جرجانی به همراه جمعی از هنرمندان ترکمن صحرا خوش درخشید به گونه ای که این نمایش در کشورترکمنستان هم به صحنه رفت. در سریال ” حریص باجالار” به کارگردانی هنرمند همشهری اش بهمن ارازلی بازی کرد. هنرنمایی حاج مدنی ، جلیل سقر و علی یلمه و . . بار دیگر مخاطبان را به پای تلویزیون کشاند.
بعنوان پدر شهید در کنار دوست متنفذش مأتی آخوند حبیبلی ( پدر دو شهید ترکمن) با بنیاد شهید همکاری نزدیکی داشت و مسئولیت گلزار شهدای آق قلا را برعهده گرفت. در ان روزگار برای احداث مسجد ، حصارکشی آرامگاه ، عسال خانه ، تهیه و تدارک خیمه عزا و . . کوشید. بی چشمداشت و بی منت به همراه یاران صدیقش به تغسیل و تدفین اموات پرداخت و در مراسم ترحیم شان مشارکت فعال داشت.
اهل طنز و مزاح بود. انسانی شوخ و بذله گو. درونش پر از درد و غم بود ولی بیرونش شاد و بشاش نشان می داد. سیمایش روشن و گفتارش انرژی بخش بود. درست به مصداق سخن گهربار پیامبر اعتدال و عقلانیت که مومن اگر چه درونش پر ازغم و درد است ولی رفتار و گفتارش پرامید و راهگشاست. با تمام اقشار جامعه، از جوان و پیر تا معلم و نظامی شوخی می کرد. حتی با روحانیون و مسئولین نیز مزاح داشت او از بذله گویی با علما و زعما هیچ ابایی نداشت ، چیزی که در این زمانه کمتر کسی یارای انجامش را دارد. به مانند عبید زاکانی حرفها و انتقاداتش را به صاحبان قدرت و منبر در قالب طنز بیان میکرد.
بر این باور بود که خنده کیمیاست. اکسیری که در دهه ۹۰ در جامعه کمرنگ تر شده است. مردمی که با خنده بیگانه باشند از مهر و همدلی و عطوفت کمتر بهره می برند. خنده را دوا و درمان خیلی از دردها می دانست. می گفت به همدیگر نخندیم بلکه به دنیا بخندیم. به فانی بودن دنیا . با ایما و اشاره و چالاکی و با سحر سخنانش اختیار مجلس را به دست می گرفت و فضا را از لبخند عطرآگین می ساخت. در قامت یک گل آقا بود در ترکمن صحرا اما از جنس شفاهی نه مکتوب. می کوشید انسان های محزون و غمناک را بخنداند و برای این هدف متعالی مرزی نمی شناخت حتی گاه در عزا و مصیبت هم بر این اسلوب استوار بود تا بر جمعیت غمزده تبسم و لبخند را به ارمغان بیاورد. خنداندن مردم را سخت تر از گریاندن آنها می دانست و آن را نوعی عبادت به شمار می اورد.
از طایفه اصیل و پرنعداد طانا بود. عاشق موسیقی سنتی ترکمنی بود. مدام همراه با تاج دردی صحنه پای کنسرت های دردی طریک ، رحیم خیوه لی و . . می نشست و مجلس را گرم می کرد. ایامی چند در عرصه سیاسی فعالیت کرد. با دوست همفکرش حاج خلیل ماهری برای پیروزی حجت الاسلام علوی در انتخابات تلاش زیادی داشت. ولی برخلاف دوستش خیلی زود عطای سیاست را به لقایش بخشید . فرهنگی بود. بازنشسته اداره آموزش و پرورش آق قلا. سالها در دبستان شیرودی کار کرد. رد پایش هنوز هم در آن مدرسه پرخاطره در محله قدیمی عیدگاه آق قلا باقی است.
در سنگر تعلیم و تربیت دهها شاگرد ساعی و موفق پرورش کرد ولی در مکتب هنر شاگردی نداشت. البته الگو و سرمشق شیفتگان هنر بود. در زندگی آرام و قرار نداشت. مخلص و دلسوز بود. قلبش برای خدمت به مردم می تپید. سرشار از انرژی بود. به ورزش مخصوصا والیبال و کشتی ترکمنی علاقه شدیدی داشت. با یار دیرینش مرحوم آق محمد طعنه در میادین ورزش حضوری سبز داشت.
متولی آرامگاه و مسجد قوش دفه بود. خادم بود نه خائن. در ماه مبارک رمضان در آن مکان مقدس با حضور یوسف و آمان قاری و . . . نماز ختم برگزارمی کرد. به یارانش به طنز می گفت : من رئیس مردگانم. قدرت و نیروی مرا بعد از مرگتان خواهید دید. کسی که همیشه اموات را در آرامگاه قوش دفه غسل و کفن و دفن می کرد حالا خود میهمان این قبرستان قدیمی شده است. هم آنجا که فرزند شهیدش مراد گلدی مدنی سالهاست که جسم نحیفش در خاک آغشته شده ولی روح رفیعش به ملکوت اعلی پرواز کرده است. همانجا که دوست با ذوق و خبرنگارم عثمان اکرامی مدیر سایت اولکامیز در بستر خاک آرمیده است. اینجاست که دعای طلایی آخوند به یادم می آید : ” نور بر قبرشان ببارد. “
حکایت مد دادا، یادآور همان حکایت کتاب های درسی است : ” درزی در کوزه افتاد. ” تداعی کننده این شعر پر سوز و گداز مختومقلی است :
اویت باردئر سؤزومده
اولوم یادئمدا دئرغورقی گؤزومده
هر نیچه یاشاسانگ یرینگ یؤزینده
آدام اوغلی بأش گون دوزا میخماندیر
مردم فهیم ترکمن به ویژه آق قلا و حومه، حاجی مدنی را دوست می داشتند. به او مد دادا می گفتند . آن مرحوم مغفور ازبستگان نزدیک این قلم بود. به او “مدنی بابا ” می گفتم و او نیز مرا یگن صدا می زد. به کار خطیر خبرنگاری ام افتخار می کرد و حامی و مشوقم بود. ای کاش در زمان حیاتش برایش مراسم تجلیل برگزار می کردیم چرا که تکریم بزرگان از سنت حسنه است. تا فرصت باقی است قدر بزرگان دین و فرهنگ و ادب و هنر و ورزش و . . . را بدانیم. روحش شاد و یادش گرامی باد. والسلام
لطیف ایزدی، مدیر کانال سایت اولکامیز